پناهم ده

ساخت وبلاگ
ای بی سرومان کی دهی سامانم

ای که تو را همه درد کی دهی درمانم؛

سخت برآشفته ام از این بازار شام،

کی آیی به درم کی رسانی خبرم

گاه و بی گاه خبری آوری بر من

دست به سر و سامانم آوری از این غم؛

حرف و حدیثی آوری ؛ بی خبرم را آوردی خبرم؛

تن خسته ام را نبین؛ چشم گریه ام را ببند،

من آن رفته ای از کویت ، چشم بسته به کرمت

خسته از این همه درد و رنج،ای یارب

التماست کنم روز شب؛

بر بام خانه ات نشینم یارب؛

سنگ نزنم با خشمت؛

پایم بشکستی من نرو از درگهت؛

گویی هرگز نمشنوی هق هقم را؛

مگر میشود رفت از درگهت بی شفا،""

تا نگیرم حاجتم من نروم از برت

تا ندهی مرحمی من نروم از رهت

 نظری بر این بنده بی سامان کن،

یارب گره ای از گره ام باز کن،

شمشیر از روی مبند با کرمت مهمانم کن

با هوی دلت، دل مسکینم را های کن ،

قفل و زنجیرت از پای علیلم وا کن،

برای دل زخم خورده ام کاری بکن ای بتم؛

گر بشکنی پایم نگریزم هرگز از سویت؛

یارب من آن مشتاق بیمارم ؛

راهی نمانده جزء تُ و این درگهت

سایه ح 

بهانه ...
ما را در سایت بهانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a13600703d بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 1:55