دیر بود ولی دیروز خیلی چسبید

ساخت وبلاگ

یه وقتایی که همه تلاشتو میکنی تا به خواسته ات برسی ولی هر کاری میکنی دست نیافتنی تر میشه، سالها تلاش و سخت کوشی برای خواسته های معقول زندگی به امید اینکه آینده نامعلوم بسازی، و جبران همه روزای گذشته باشه، ولی اینقد دیر بهش میرسی که وقتی بدستت میاد خیلی برات لذت بخش نیست، حداقلش برا من اینجوری بود، و البته یک نوع تراژدی غم انگیز تو اون لحظه که چقدر از سال‌های عمرت تلف شد و وقتی که بهش نیاز داشتی بدستش نیاوردی، و درست وقتی که هم ناامیدی مکرر هم بی خیالی درد آور هم مهم نبودن ساختگی ذهنی از شکست های پی در پی باعث بی حس بودن به موفقیت میشه.

اینو خواستم بگم بر خلاف تمام دوران درس خواندنم که هیچگاه درسی را چند بار امتحان نمی‌دادم چون همیشه بار اول و خیلی کم بار دوم با نمره بالایی قبول میشدم و بعد که دوران دانشگاه بود و تا مقطع ارشد با همان اولین آزمون پشت سر گذاشتم این شائبه برام پیش اومد که میتونم آزمون های نظام با همون بار اول آزمون دادن قبول بشم، ولی زهی خیال باطل بود ، برخلاف تصورم از سال ۹۱ تا ۱۴۰۰ با سالی دوبار شرکت در آزمون و هر سری در  ۲ ازمون اجرا و نظارت و گاهی طراحی با حساب کتاب کمی بالا و پایین تقریبا نزدیک ۳۰ بار آزمون دادن تازه وقتی سال گذشته در دو آزمون نظارت و اجرا قبول شدم ، شاید باور نکردنی باشه هیچ حسی به این قبولی نداشتم بماند بلکه وقتی دوستان بهم تبریک میگفتن خنده م می‌گرفت و شروع به مسخره کردن خودم میکردم که شاخ قول که نه بلکه انگار شاخ آفریقا شکستم، و قیافه دوستانم از همه خنده دار تر بود چون بعضیاشون در حسرت قبولی بودن...

این بماند تا روز لذت 

ماه ها گذشت تا روز موعود رسید و همچنان بی تفاوت نسبت به قبولی

قبل از عید با اعلام سازمان برای تحویل مدارک به سازمان مراجعه باید میکردی، جنب و جوش مراجعه کنندگان میدیدم و بی میلی خودم کمی خنده دار بود... از تحویل مدارک چند وقتی گذشت تا یک روز تماس گرفتن و گفتن مدارک تحویلی ناقص هست و باید مراجعه کنی، منکه از روز اول حس خوبی به قبولی نداشتم با کلی ناراحتی به سازمان مراجعه کردم و نزاشتم طرف شروع به حرف زدن کنه ، از روی عصبانیت دق دلم رو سرش خالی کردم که چرا مدارکمو گم کردید، با کلی ناراحتی و دعوای حسابی ، دوباره شروع به پرکردن فرم های گم شده کردم و بعد چند روز رفت آمد دوباره پرونده تکمیل کردم و شخصا به سازمان بالا دستی مراجعه کردم تا مطمن باشم اینبار چیزی کم و کسر نیست.

از این ماجرا یکماه گذشت تا اتفاقی با دوست حرف میزدم که پرسید پروانه اشتغال گرفتی با تعجب گفتم نه، با کلی شوخی و مسخره کردن برای این همه بیخیالیم گفت که چند روز پیش اداره بوده و پروانه اشتغال های نظام صادر شده را دیده.

روز بعد اول صبح گفتم خوب هوا خنکه برم ببینم برای من هم پروانه اومده که یادم افتاد مدارکم ناقص بوده بعید هست صادر شده باشه، و گرفتم خوابیدم تا ساعت ۱۱، وقتی از خواب بیدار شدم با بی حوصلگی گفتم فردا جمعه هست بزار یه سر بزنم اداره حالا صادر هم نشده باشه ببینم مدرکی کم ندارم، نزدیکای ۱۲ بود وقتی رسیدم تقریبا کسی تو اداره نبود، مراجعه کردم قسمت صدور پروانه متوجه شدم کارمند اون قسمت جمع جور کرده که تعطیل کنه، با دیدنم گفت خانم کاری داشتی، سلامی کردم و گفتم آمدم ببینم پروانه ام صادر شده، و چون مدارک ناقصی ماه پیش آوردم ببینم مشکلی نداره، وقتی اسمو پرسید و طرف پروانه های صادر شده رفت قلبم بعد از این همه مدت بی تفاوتی تند تند به طپش افتاد، و نفسم بند اومد، و از این حالتم خودم تعجب کردم، چند ثانیه بعد کارمند برگشت گفت خانم اینجا امضاء کنید و یه کپی از پروانه برام تا آخر وقت یا شنبه بیارید ، چشم به پروانه افتاد از خوشحالی زبانم بند آمد، هیچوقت فکر نمیکردم بعد این همه بی تفاوتی چند ماهه در عرض چند ثانیه با دیدن پروانه اشتغال،  بار چندین ساله از رو دوشم برداشته بشه، و این برام آنقدر ارزشمند بود که وسط ظهر پنجشنبه که تقریبا همه جا بسته بود کلی کرایه دادم تا برسم وسط شهر و فقط کپی پروانه بگیرم، و با کلی گشتن وسط شهر یه کپی از پروانه گرفتم و سریع برگشتم اداره وکپی تحویل دادم.

و این جزء شیرین‌ترین لحظه های زندگیم بود و شیرین تر اون که دیروز اولین حقوقشو وقتی به حسابم اومد بیشتر از هرچیزی برام لذت بخش بود.

و حالا باید سپاسگزارم باشم که بعد از سالها تلاش از دست این آزمون راحت شدم.

بهانه ...
ما را در سایت بهانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a13600703d بازدید : 107 تاريخ : شنبه 22 مرداد 1401 ساعت: 17:21