زخم های بی التیام

ساخت وبلاگ

یعد از این همه سال خسته نشدی از این همه بد خلقی و بد دهنی

آخه چرا، مگه چی کم داری

حالا که پنجاه سال از این زندگی میگذره و هفتادو و اندی از عمرت

حالا که روزای سخت گذشت، و الان با دستای لرزان و کمری خمیده و چشمی که نیمه باز هست، باز داری بد اخلاقی میکنی، که چی بشه ، که بگی هستی

منکه میدونم هستی، تا من هستم وتو، تو گره خورده ی به این عمر بی حاصل و غمزده ام ، و از سرم وا نمیشی

منکه میدونم ادامه دادن با تو یه اشتباه بد بود، ولی توان تغییرشو نداشتم و باز بخاطر خیلی چیزا مجبور شدم ادامه بدم، و تو اونو بحساب بی کسی یا هرچی که خودت فکر میکنی گذاشتی

لعنتی. دیگه کوتاه بیا از این هر روز و هر لحظه مردن و زنده شدن، از این آشوب بی پایان از رنجی که سالهاست در تو هست و در من زنده نگه میداری

خسته نشدی از این درد بی درمان ، از این حسادت های بی انتها ، از لج کردن با خودت و خودم

مگر چند سال از این عمر بی حاصل برات مونده، از این حصار بی روزن بکش بیرون، بیا با خودت فکر کن حاصل یک عمر زندگی بی ارزش چی تو دستت گذاشت

مگه کوری که نمیبینی هم ت و هم من سال هاست که غرق این درد ورنج بی امانیم و بی پایانیم

تا کی سکوت و درد از من، عذاب و زشتی از تو

مگر نمیبینی این موی سپید و این خون دل و آتش نفرت در وجودم برای ساقط کردن تو، برای هر لحظه بریدن نفست تمام پنجاه و اندی سال دلیل دارم، هزاران بار و هزاران سال اگه برگردی به روزهای رفته ، اگر تمام عمرت در پی جبران باشی، اینو بدون که هرگز نمی بخشم یک ثانیه از آن رنج ها که بردم از وجود بی ارزش تو ..

بهانه ...
ما را در سایت بهانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a13600703d بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 14:44