سبک اکسپرسیونیسم

ساخت وبلاگ
معماری اکسپرسیونیستی نیز همچون اشعار اکسپرسیونیستی ملهم از اثر فریدریش نیچه یعنی نفی بورژواها ، نفی تاریخ و نفی وضعیت موجود و اعتقاد به اصالت فرد ، تقدسی ادراکات حسی ، انتظار ظهور انسان جدید و بالاخره آفرینش و خلاقیت به عنوان تظاهر الهامات متعالی ، همه موضوعاتی بودند که مبانی فلسفی این جنبش را تشکیل می دادند . در همین زمان ، هانری برگسون ، فیلسوف فرانسوی فلسفۀ نیروی حیات ، که معتقد بود هنرمندان واسطه هایی توانا در پی به چنگ آوردن و ابزار و بیان نیروهای زندگی هستند ، وارد این جنبش شد .

مفهوم کلی سبک اکسپرسیونیسم :

« اکسپرسیونیسم در لغت به معنی « بیانی » « هیجان گری » و « حالت گرایی» ترجه شده است .

هنرمند اکسپرسیونیست هدف اصلیش عوالم بشری و انسانی است . اکسپرسیونیسم ، شیوه ای در هنر است . که نه بر واقعیات عین طبیعت تأکید دارد و نه بر تصورات انتزاعی مبتنی بر آن واقعیات تأکید دارد . بلکه تلاش و کوشش می کند احساسات و عواطف ، حالات درون و ذهنیات هنرمند را به تصویر بکشد .

به عنوان مثال :

با توجه به معنی واژه « اکسپرسیونیسم » و با جمع بندی تعاریف مختصری که ذکر شد می توان گفت که این شیوه بیان ، راهی برای آزادسازی احساسات و فشارهای عاطفی و نیروهای معنوی درونی و بیان برداشت های ذهنی هنرمند از محیط و شرایط بیرونی است . و به نظر می رسد ، هنرمند اکسپرسیونیست برای تخلیه وآزادسازی نیروهای درونی خود ، غالباً سعی می کند از تأکیدی اغراق آمیز استفاده کند .



  معماری اکسپرسیونیستی از منابع بسیار گوناگون الهام گرفته:    

1)همان طور که درجریان نو – گوتیکِ دوران تاریخی گرایی آشکار شد ، عامل اجتماعی و اشتغال تنگاتنگ مردم در فعالیت جمعی ساختمان سازی درکاتدرالهای قرون وسطا کشف شد . به این ترتیب معلوم شد که عقاید اجتماعی انقلابی ، که اکسپرسیونیسم اتخاذ کرده بود ، ریشه های تاریخی داشتند . علاوه بر آن سایر سنتهای قرون وسطا که مبتنی بر ستایش پر احساس از تولیدات دستی بود نیز مورد ادعای اکسپرسیونیسم بعد از جنگ بود که با ماشین و صنعت خصومت داشت .

2)معماریهای بیگانه ، همان طور که قبلاً بر هنر نو تأثیر گذاشته بودند ،اکسپرسیونیستها را نیز به وجد آوردند . گرایشهای مختلف عرفانی به عنوانواکنشی نسبت به ماتریالیسم ( ماده گرایی ) و پوزیتیویسم ( اثبات گرایی ) دراواخر قرن نوزده ظهور کردند . طرحهای معماری مبتنی بر عقاید ماورایی ،همراه با شکلهای انتزاعی مذهبی آن زمان ، همراه با شکلهای انتزاعی مذهبی آنزمان ، مورد توجه قرار گرفتند . اکسپرسیونیسم در مراحل اولیه مشتاق فرمهای واضح و حجیم معماری اولیۀ مصر بود و بعدها متوجه بناهای آسیا و به ویژهمعابد باستانی هند شد . در هر صورت هیچ نوع عناصر خاص ساختمان اتخاذ نشد ،بلکه نوعی کثرت همه جانبه ظهور کرد.

معماری اکسپرسیونیسم
 
3)هنر نوع بیش از آن منبع الهام باشد ، مادۀ اولیۀ این جنبش بود . بسیار از معماران اکسپرسیونیست ، از جمله برنهارد هوتگِر که به عنوان پیکره ساز در ماتیلدِن هوهه در دارمشتات کارکرده بود ، اساس و اصول کار خود را مدیون جنبش هنر نو هستند و نیز برخی از معماران بنیادگرای هنر نو ، به طور مثال آنتونی گانودی را می توان به طور خیلی موجه ، یک اکسپرسیونیست شناخت . بنابراین بین اکسپرسیونیسم و هنر نو حد و مرز قاطعی نمی توان قائل شد و در بسیاری از موارد ظهور معماری اکسپرسیونیستی تأیید مؤکدی بود بر تداوم هنر نو . این هر دو جنبش بر جنبه های سه بعدی و پیکره سازانه ساختمانها تأکید داشتند ، در هر دو شیشه و رنگ نقش مهمی بازی می کردند  و هدف  هر دو رسیدن به وحدت در کارهای هنری بود .

معماری اکسپرسیونیسم

   در معماری اکسپرسیونیستی نیز همچون هنر نو ، دو شاخۀ مشخص را می توان تمیز داد .
 شاخۀ اول با به کارگیری عناصر مدور شکل پذیر ( پلاستیک ) برگرفته از ساختارهای بیولوژیکی و انسان مشخص می شد . هواداران این شاخه که توسط هرمان فینستِرلین رهبری می شدند ، هندسۀ اقلیدسی  را یک محدودیت مستبدانه و غیرقابل قبول برای تجلی هنر می دانستند . ایشان در جستجوی نوعی سرزندگی گویا آزادی جنبه های تخیلی زندۀ فرم ها و آزادی در کثرت اشکال شکل پذیر و آزادی از هر گونه دسته بندی محدود کننده  بودند.
 شاخه دوم در آثارشان از بلورها الهام می گرفتند ، چیزی که در جنبش اکسپرسیونیسم از اهمیتی خاص برخوردار شد . زیرا از لحاظ معناشناسی ، هم قرابت با رمز و رازهای کیهانی و هم کمال هندسی را عرضه می داشت و از لحاظ ساختاری تحقق آن مستلزم استفاده از شیشه بود . خلوص ، وضوح و شفافیت و حتی « تأثیر پالایندگی » آن « قدرت آزادکننده » اش پیوسته مورد تمجید و ستایش بود . آثار تخیلی ونسل آگوست هابلیک و ساختمانهای شیشه ای برونو تاوت و سازه های هندسی پاول گوش آن را به عرصۀ معماری وارد کردند ؛ عرصه ای که در آن ترکیب کلی از طریق حجم بندی دارای نظم و لبه های واضح و پرتوهای پخش شونده به دست می آمد .

معماری اکسپرسیونیسم

دوران اکسپرسیونیسم که از سال 1910 تا  حوالی 1925 به طول انجامید ، با مجموعه ای از تحولات پردامنه و پرتأثیر در اروپا مشخص می شود . در فرایند التهابات و فعل و  انفعالات سیاسی این دوره ، عوامل متعددی شرکت داشتند : گذار از سرمایه داری به عصر استعمار که طی آن شرکتهای بزرگ در پی کسب منافع بیشتر اقتصادی به دولتها ملحق می شدند و مجموعه های اقماری را تشکیل می دادند . منازعات جنگ جهانی اول در پی برخورد همین منافع به وجود آمدند که نه تنها دامنه اش بخش بزرگی از اروپا را فرا گرفت ، بلکه حتی ملتهای شمال و جنوب آمریکا و بخشی از آفریقا و آسیا را نیز به کام خود فرو برد.
تأثیر این مسائل در آلمان بسیار زیاد بود . پس از پیروزی آلمان در جنگ فرانسه – پروس ( 71 – 1870 ) ، این امپراتوری جدیدالتأسیس از یک دوران صعود ناگهانی وسریع اقتصادی بهره مند شد ، به گونه ای که در آغاز قرن ، آلمان با کشورهای بزرگ صنعتی اروپا یعنی بریتانیا کبیر و بلژیک رقابت می کرد . در آخرین روزهای پیش از پایان جنگ جهانی اول ، نرخ واردات و صادرات در اقتصاد رو به توسعۀ آلمان ، بالاتر از بلژیک ، بریتانیای کبیر ، فرانسه و حتی ایالات متحدۀ آمریکا بود .
 آتش جنگ که اصولاً به قصد استحکام بخشیدن به برتری اقتصادی آلمان افروخته شده بود ، اثر معکوس به جای  گذاشت .
آلمان از نظر اقتصادی زیر بار خسارتهای بی پایان جنگ ، خُرد و ازمنابع مهم مواد اولیه تهی گردید .
دشواریهای اقتصادی ناشی از شکست در جنگ که پس از استعفای اجباری قیصر در 1918 به صورتی ضعیف توسط دولت جمهوری وایمار کنترل می شد و حالت به خود آمدن پس از شکست ، به یک دورۀ آشوب و نا آرامی سخت منجر شد .
در سال 1925 که پاول فُن هینِدنبورگ به عنوان رئیس جمهور انتخاب گردید ، وضعیت اقتصادی رو به بهبود گذاشت .

معماری اکسپرسیونیسم
 
اکسپرسیونیسم ناشی از یک واکنش دو جانبه بود:

یکی جنبۀ روانشناختی داشت : یعنی ترس و طرد ناشی از دوران تحولات جنگ ؛ جنگ و بدبختی هنرمندان را به فردگرایی و پناه بردن به دنیای شخصی خود واداشت .

 دومین واکنش دارای جنبۀ فرهنگی بود : هنر پس از طرد و رها کردن عناصر روایی دوران امپرسیونیسم که بازتاب دهندۀ فضایی از تأثیرات حسی بود ، اکنون در پی آن بود که به درونی ترین احساسات هنرمند ، بیانی بی واسطه بدهد . به این ترتیب جنبشی پدید آمد که نمایش دنیای عینی را در پس احساسات درونی خود قرار داد . هواداران اولیۀ این جنبش عبارت بودند از وَنسان وان گوگ هلندی ، جیمز اَنسور بلژیکی و ادوارد مونش نروژی. نسل دوم اکسپرسیونییستها عبارت بودند از : پاپلو پیکاسوی اسپانیولی ( پیش از اینکه به کوبیسم بگرود ) ، ژرژ رُنوی فرانسوی ( که از قوویسم به اکسپرسیونیسم رسید ) ، اُسکار کوکوشکای اتریشی و مارک شاگال روسی .
این جنبش گرچه جنبۀ بین المللی داشت ولی اوج شکوفایی آن در آلمان بود . در سال 1905 ، نقاشانی چون اِرنْست لودویگ کیرشنِر ، اِریش هِکِل و کارل اشمیدت – روتلُف گروه اکسپرسیونیست « دی بروکّه » را دِرِسْدِن تشکیل دادند .
آنها بی آنکه تصویرنگاری از اشیا را رها کنند ، سبک خودشان را که از کاربرد رنگهای شفاف و اعوجاج اشکال ابایی نداشت خلق کردند . وجه مشخصۀ این جنبش ، جنبۀ اجتماعی پرقدرت آن بود که آزادانه از شورشهای سیاسی جانبداری می کرد .
مرحلۀ دوم اکسپرسیونیسم آلمان با یک فلسفۀ دیگر مشخص می شود که با تأسیس « گروه هنرمندان سورا آبی پوش » در مونیخ آغاز شد . نخستین نمایشگاه آنها در سال 1911 برگزار گردید و واسیلی کاندینسکی ، آگوست ماکِّه و پُل کِله ز اعضای این گروه بودند . ایشان برخلاف ، « گروه دی بروکه » ، بدون ایجاد یک سبک مشترک ، سعی داشتند تا هنر را که از آن به عنوان تجلی وضعیت روحی و درونی یاد می کردند  ، از طریق جستجوی خلوص در ضرباهنگها و ترکیب رنگها زنده کنند. بحث و جدلهایی که به این ترتیب در زمینۀ ذهنیت و عینیت ظاهر شد ، برخی از اعضای گروه را به سوی هنر انتزاعی ( آبستره ) سوق داد.
پس از جنگ جهانی اول ، صحنۀ فرهنگی آلمان ، بار دیگر شدیداً تحت تأثیر سیاست قرارگرفت . تشکیلات « شورای کاری برای هنر » در سال 1918 ، در پیروی از الگوی انجمن های کارگری و نظامی که خود را پس از سقوط امپراتوری ، ارگانهای کنترل کنندۀ دولت و ایمار می دانستند ، در برلین تأسیس تأسیس شد و اعضای آن عبارت بودند از برونو تاوت  ( رئیس کمیتۀ معماری ) ، والتر گروپیوس و لودویگ میس وان در روهه که با انجمن دیگری در برلین و در همان سال به نام « گروه نوامبر » تأسیس شده بود و اریک مندلسون یکی از اعضای آن بود همکاری داشتند این دو گروه اهداف مشابهی داشتند که نخستین آن ارتقای معماری در مقام وسیله ای برای اصلاح جامعه بود . گروه « شورای کاری برای هنر » ، که نمایشگاهها و سخنرانی های تشکیل داده و بیانیه های متعدد و جزوه ها و حتی دو کتاب کوچک منتشر کرده بود ، در نتیجۀ اختلافهای بین المللی در سال 1921 منحل گردید . « گروه نوامبر » هم که هنوز به اشاعۀ عقاید خود ادامه می داد ناچار شد که طی دوران سرکوب خونین قیام اسپارتاکیست ها از طریق دولت ، فعالیتهایش را متوقف کند.
همزمان با تأسیس « شورای کاری برای هنر » ، تشکیلات کاملاً متفاوت دیگری به نام (زنجیر بلورین )باز هم توسط برونوتاوت بنیانگذاری شد . این نام شاعرانه که به ابتکار آلفرد بروست شاعر برگزیده شده بود ، نشان دهندۀ گرایشهای معنوی و عرفانی آنها بود که بیان آرمانگرایانۀ آن به طور کلی در پوششی از استعارات نهفته بود . علاوه بر تاوت و بروست ، سایر اعضای گروه عبارت بودند از دوازده هنرمند و معمار به نامهای هرمان فینستِرلین ، پاول گوش ، والتر گروپیوس ، وِنسِل آوگوست هابلیک ، هانس و واسیلی لوکهاردت و هانس شارون .
تضادی که در همردیف شدن مشغولیات اجتماعی با تمایلات فردگرایانه و اسطوره ای به چشم می خورد ، از ویژگیهای اکسپرسیونیسم است . همانگونه که در مورد تاوت و گروپیوس ملاحظه می شود ، مشاهدۀ این خصیصه در یک شخص ثابت ، امر نادری نیست . این تزویج دوگانۀ ایدئولوژیکی ترقی خواهیهای سیاسی با مشغولیات فرهنگی نخبه گرایانه ، سوسیالیسم با فردگرایی ، انقلاب با عرفان بیانگر یک نیروی حیاتی اعجاب آور و در عین حال عمر کوتاه جنبش اکسپرسیونیسم است .

اولين بار اين واژه در سال 1911 برای توصيف آثار کوبيستی و فوويستی که در برلين به نمايش گذاشته شده بود به کار رفت.مفهوم آن در معنای وسيع به هنر هر مکان و زمانی اطلاق می شود که تاکيد بر واکنش حسی هنرمند اولی تر از نظاره دنيای خارج است .
درتاريخ هنر و نقد هنر به سبکی شناخته می شود که درآن قراردادها و سنتهای طبيعت گرايی کنار نهاده می شود و تاکيد بيشتری بر ايجاد و اعوجاج و اغراق در شکل و رنگ به جهت بيان فوری احساس هنرمند وجود دارد.
هنرمندان اکسپرسيونيست با بکاربردن روش و فنون مختلفی چون فنون چاپ و مجسمه سازی بر احساسات شخصی نسبت به موضوع تاکيد داشتند.در اکسپرسيونيسم، احساسات فردی به بيرون تجلی پيدامی کند و به ديگران منتقل می شود در اين سبک موقعيت ذهنی يا شرايط حسی هنرمند به شکلی مشابه به موجود زنده، به نمايش گذاشته می شود.
موضوعات نقاشی اکسپرسيونيستها غالبا به موقعيت و شرايط انسانی مربوط بود. رنگ هايی که توسط نقاشان اکسپرسيونيست استفاده می شد عمدتا رنگ هايی خام ،درخشان و نامرتبط با موضوع نقاشی بود.که به نوعی بيانگر تجليات و تمايلات فردی ايشان بود.
نقاشان" امپرسيونيست "دراين موردبا اکسپرسيونيستها همسو بودند و از رنگ هايی‌ نامربوط استفاده می کردند.
مهمترين پيش گام اکسپرسيونيست "ون گوگvangogh" بود که به طور آگاهانه طبيعت را برای بيان رنج دهشتناک آدمی بصورت اغراق آميز به تصوير کشيد . او و اکسپرسيونيستهای بعد از وی در کاربرد حسی رنگ وخط تاکيد عمده ای بر احساس و انگيزش خود داشتند.
گوگن – اکسپرسيونيست – بطور آشکار و صريح اصول سمبوليسم را که به نوبه خود به عنوان محمل ارتباطی برای کاراکسپرسيونيسم بسيارحائزاخميت بود پذيرفت. وی تمام فرمها را ساده و مسطح کرده از رنگ به گونه ای بهره برد که تمامی تشابه آن به واقعيت از بين برود در ضمن او از بازنمايی سايه اجتناب کرد.

ورود اکسپرسيونيسم به معماری
معماری به نام "اريک مندلسون" هرچند آثاری نه چندان مهم را در معماری مدرن خلق کرد اما به عنوان کسی که اصول و جنبش "اکسپرسيونيسم" را وارد معماری کردحایزاهميت است .
مندلسون در سال 1919 به خاطر ارائه اسکيسهای تصوری‌ خود در "گالری کاسيرر" شناخته شد. اولين اسکيسهای او از زبان "واگنر" و "آلبريخ" الهام گرفته اند . اسکيسهايی‌ که در طی جنگ و بلافاصله پس از آن طراحی شده اند نيرويی پرخاشگرانه و کاراکتر سمبوليک مبهمی دارند و به خوبی در قالب جنبش "اکسپرسيونيست معاصر" جای می گيرند.
در سال 1920 مندلسون اولين موقعيت عملی را برای بيان ايده های خود، با احداث "برج رصدخانه اينشتين" در "پوتسدام" پيدا می کند.اين اثردرجهت واقعيت بخشيدن به يکی ازاين « بينشهای گذرا» به مستقيم ترين صورت ممکن به شمار می آيد .
مندلسون در اين بنا فرمی را در نظر دارد که دراولين جهش ، در يک توده مايع ثبت شود . مصالح مناسب طبيعتاً، بتون آرمه است که به علت قابليت شکل پذيری خاص خود،دراين دوران وسيله ای برای آزادی از قيد و بندهای زاويه قائمه وطبقات منطبق بر هم برای‌معماران به نظر می رسد.
ولی امکانات لازم برای اجرای قالب های منحنی شکل و متداوم موجود ندارد و در نتيجه اين برج با آجر ونمايی‌پوشيده از سيمان سفيد ساخته می شود. البته شيشه های ساختمان به علت عدم دسترسی به فرآيند خم کردن شيشه به صورت صاف هستند. اين اثر تا حد تصويری از يک مفهوم آب ستره نزول می کند و همراه با "گوتهانوم" اثر دورناخ و چند اثر پوئلزيک ، کوششی در جهت اعمال مو به موی عناصر اکسپرسيونيستی در زمينه معماری سالهای پس از جنگ تلقی می شود.
معماران اکسپرسيونيست با تعميم اشاره های پلاستيکی خود برای منظور خود از نوارهای تزيينی که بر عناصر نامشخص تاکيد گذارده و نقاط شروع منحني ها را نشان می دهند استفاده می کنند .شيوه کار آنان مطمئن،مستقيم وظاهراً بدون ترديد است و آثار آنان همواره با ترجيح فرمهايی‌ که در طرحهای نقاشان اکسپرسيونيست - با شاخصه احساسی بودن خطوط - موجود بود بيان شده اند.
طراوت بينش اوليه در ساختمان های به اتمام رسيده ، به طور کامل احساس می شود و بر شدت هر تصوير منتقل شده است .البته ميان کارهای اکسپرسيونيستهاوافرادی مانند"تئو ون دوويسبورگ"که سبک "دستيل"را پايه گذاری کرد شباهت های خاصی ديده می شود که به علت شروع نگرشي نو در طراحی معماری و آغاز جنبش مدرن بود .

بهانه ...
ما را در سایت بهانه دنبال می کنید

برچسب : سبک اکسپرسیونیسم,سبک اکسپرسیونیسم در نقاشی,سبک اکسپرسیونیسم در معماری,سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی,سبک اکسپرسیونیسم در سینما,سبک اکسپرسیونیسم در تئاتر,سبک اکسپرسیونیسم چیست,سبک اکسپرسیونیسم در عکاسی,سبک اکسپرسیونیسم نقاشی,سبک اکسپرسیونیسم در گرافیک, نویسنده : a13600703d بازدید : 219 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 22:21