فصل گرم عاشقی

ساخت وبلاگ
فصل گرم عاشقی ست

کو معشوق ام تا غزل غزل از چشمانش شعر بسرایم

گل بر سر راهش در سر هر کوچه بنشانم

از کوچه ی که هرشب به تماشای ماه رخش می رفتم

بعد از او دگر هرگز از آن کوچه، نگذرم

درد دارد بی تو تنها من زیر آن سپیدار بلند بنشینم 

از درخت توت همسایه بی تو تنها شاه توتی از غزل چشمانت برچینم

شاه بیت غزلم ، رفته ی از نظرم 

گرچه دوری ، تویی همه درد تنم

ماه شب تارم، گیسوی تابیده در برم

هر شب از ماه سراغت میگیرم 

سر برکه به یادت ماه میچینم

از دور چشم به راهت، مینشینم

‌از تار گیسویت شعرها میگویم

فصل گرمای عاشقیم...

...

فصل گرماست ولی بی تو اینجا تن من یخ زده است

از سر شب تا صبح دلم پرپر شده است

رنگ از رخ ماه بعد تو پر زده و رنگ پریده شده است

این شب و هیچ شبم هرگز بی تو ، بخیر صبح نشده است

کاش بودی و من هرشب به تمنای تو، در این غزل و آن غزل حافظ به دنبال تفال نمیگشتم

رفتی و فصل گرمم یخ زده

بین کوچه های شهر  کارم پرسه زدن گشته است 

سایه ح

بهانه ...
ما را در سایت بهانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : a13600703d بازدید : 192 تاريخ : شنبه 2 تير 1397 ساعت: 7:46