خیالی پریشان از رفتنش..وقتی در را محکم پشت سر بست و دیگر هرگز به عقب برنگشت که ببیند من تمام مدت را پشت در این ویرانه دل گریان چشم به راهش بودم
من هستم و نفس میکشم و آغوشم را هرگز به هیچ غریبه ای نفرو خته ام مبادا تو بیایی و تنم بوی عطر غریبه دهد..
بهانه ...
ما را در سایت بهانه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : a13600703d بازدید : 159 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:53