هی خواستیم سکوت کنیم و چیزی نگوییم و به قول قدیمی ها دندان به جگر بگیریم ولی نشد ، مگر چقدر میتوان با چشم خودت با روح خودت درد و رنج مردم را دید و سکوت کرد مگر آدمی چقدر می تواند بی عدالتی و مصیبت بر هم نوع را ببیند و حرفی نزند، دیگر کارد از استخوان های لهیده شده مان گذشته ، و به جان قطره قطره خون و گوشتمان افتاده، هر روز یک مصیبت هر بار خون پاک عده ی هم وطن هم خون به ناحق ریخته بر چنگال ستمگران بی خدا ...
وای بر ما وای بر این سکوت خيانت کارانه ، پس این زبان و این دهان کی میخواهد بر این ظلم فریاد زند
تا به کی خاموشی و سر در گریبان
تا کجا این درد گران بر شانه های خمیده از رنج ظالمان
به کجا میرویم که گویی قرار نیست هرگز برگردیم
جه به سرمان آمده که صدای فریاد آزادگی از بند اسارت را می شنویم در جوابش میگوییم دیوانه از جانش سیر شده است
بله اون دیوانه است و ما دیوانه تر
او برای رهایی از بردگی فریاد میزند ما به همین بردگی تن زندگی را باخته ایم
کاش روزی گوش هایمان را باز کنیم و این فریادها را بشنویم، کاش زبان در دهان بچرخانیم و با او فریاد زنیم
ما ذلت نمیپذیریم
کاش بدانیم، ما ملت پارسیم و نگهبان این سرزمین...
آبادان تسلیت
خون های ریخته از بی عدالتی تسلیت
ما شرمساریم و خاموش
بهانه ...برچسب : نویسنده : a13600703d بازدید : 79